زخم های بی بهبود
برمی خواست هلهله
در میان سرد خیان های شهر
با دست و دهانی کف آلود
خنده هایی سرمست
بوق هایی بی خبر!
صدایی آمد
و دوید
میان جرزهای خانه تب دار پدر
"مرگ بر جنگ
نفرین بر تفنگ
سلام بر اُنس
درود بر دلار"
و زنی که آواز می داد
"راه لاس وگاس از فردو می گذرد"
مردی که نفیر زد
"تاریخ به احترام دیپلمات ایستاده خواهد بود"
پدر را
طوفان آهی افتاد
آهسته آهسته
خون بغض هایش را خورد
امواج دردهایش را
از پهلویی به پهلویی برد
زیر لب با تشنج گفت:
"صدای تانک
از وین می آید"
او که روزی
به حرمت تاریخ برخواسته بود
و چو ماهی
میان کارون
مثال جایی شبیه مجنون
زیر خوشه مرگ های عمو سام
پاهایش را کاشته بود!
و حال کسی نیست جز مادر
که برخیزد به احترامش گاهی
و جابجایش کند بر تخت
با نگاهی . آهی!
***
شب از نیمه رفته است
صدای دنس های دسته جمعی
میان رژه بنز و مازاراتی
تکبیر پورشه و بوگاتی
و باز هم
هیاهوی فریادی:
"خدا را شکر
ویلای شمال ارزان است
شاخص بورس
تا ابد میزان است"!
***
کاش می شد
فریاد زنم «ساکت»!
تن برادرم خسته است
او که باید هر صبح
روی برج عاج شما آجر بیندازد
کف جکوزی های شما را با دست
برق تفاخر بیندازد!
«ساکت»!
پدرم تکّه تکّه
مجروح است
مادرم
افسره افسرده
بی روح است!
زخم ما را
قطعنامه ها نمی بندد
درد ما را
توافق ها نمی فهمد!
سلمان کدیور-"سلیم"
24 تیر 94
درباره این سایت